آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

دیدارم به عشقم نزدیکه

روزا داره میگذره و گل من روز به روز بزرگتر میشه و هوس من برا دیدینش صدچندان شده دیروز بابایی رفتیم پیش دکتر برام سونو ان تی و آزمایش غربالگری نوشت   گلم نترس قراره 27 مرداد بیام ببینمت انگشتای دستتو بشمارمو به صورت خوشگلت نگاه کنم برا اون روز استرس من خیلی بیشتر از توئه   میدونم حتما از الان داری دورو برتو تمیز کاری میکنی و میخوای خوشگل تر کنی و تا مامان تو رو خوشگل ترین ببینه.   دخترگلم پسر نازم هرچی که تو دل مامانی من نمیدونم مثل مامان دختر ناز شدی یا مثل بابا پسر گل شدی قراره اگه خودتو نشونمون بدی بفهمم به مامانی جونت رفتی یا به بابایی.   برا من اصلا فرق نمیکنه فقط میخوام س...
3 شهريور 1392

صدای قلب نفسم

سلام جوجه مامان   عزیزم قربون اون دستای کوچولوت برم 27 رفتم با خاله یاسی و بابا سونو و خوشگلیاتو دیدم   شب خونه مامان بزرگت خوابیدم تا صبح با خاله یاسی برم سونو ولی وقتی به بابایی زنگ زدم گفت که اونم میخواد بیاد تورو ببینه وایسم تازود زود خودشو برسونه. بابایی مرخصی گرفت و آمد دنبال منو خاله 3 تایی رفتیم . اونجا خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون شه بابایی برام آب میوه خرید و برا خودشون نوشابه گرفته بودن ولی باباجون حواسش به تو خیلی زیاد هست نمیزاره مامان چیزای بد بخوره وقتی اسممو خوندن برم تو اتاق نگام به بابایی بود دوست داشت بیاد ولی هیجانش زیاد بود بیرون نشست و با خاله داخل رفتم میدونم داشت برا سلامتیت دعا میکرد . و...
3 شهريور 1392